قسمت کن!

همه ی دارایی ات را..

روحت را بین تو و من

لباس تو بر تن کنم

سیگار تو بر می گیرانم

لابه لای خطوخط پیراهنت گم شوم

بگرد...بگرد...

لای همه ی هستی های متروک/ایستادگی های شوم ماه و تاریکی/آنجا که وقت ایستادن من و تو باشد لب آب/

قسمتم کن

در قفس سخت سینه ات

سلول انفرادی ات

تو رو بیشتر دوست خواهم شد


خوشبختی یعنی در بالکن خانه مان  که رو به دریاچه قو باز می شود.یک میز فندقی و دو صندلی راحتی دو فنجان قهوه دو نخ سیگار که در شکاف کوچک زیر سیگاری دود کند کمی باران کمی موزیک کمی تا تو....